برای دریافت و لذت
بردن از طراحی شهری و سیمای شهر (TownscaPe)
)کدام
اصول زیباشناختی را میتوان تدوین و یا حد اقل پیشنهاد کرد؟و پایهء فلسفی احتمالی
برای تنظیم ضوابط زیباییشناسی در طراحی شهری،به عنوان یک هنر مورد استفادهء
عامه،چه خواهد بود؟
اگر بتوان میان
زیباییشناسی معماری و زیباییشناسی برنامهریزی شهری تمایز قایل شد، شاید بتوان
گفت که موضوع معماری عبارت است از بناها و مجموعههای ساختمانی و ابعاد محسوس
درونی و بیرونی آنها و موضوع طراحی شهری،در متن برنامهریزی شهری،به طور عمده
عبارت است از فضاهای حرکت مردم و وسایل نقلیه که بین مجموعههای بزرگ ساختمانی
قرار گرفته است.از دیدگاه بصری،طراحی شهری، در درجهء اول طراحی فضاها محسوب میشود.
تجربهء زیباشناختی در
معماری،به طور عمده، بر روابط انتزاعی شکلها،تعریف فضا و عناصری که آنها را
خوشایند و لذتبخش میسازد مثل ضرباهنگ(ریتم)،رنگ و سایه روشن استوار است.احساس
زیباشناختی در عرصهء طراحی و سیمای شهر،نیز به همینگونه است،ولی بیشتر بر روی
فضا،که در اینجا خصلتی گستردهتر دارد، تأکید میورزد.
نکتهء مهم در زیباییشناسی
محیط شهری یا سیمای شهری،روحیه و خصلت فرد دریافتکننده است.برای ارزیابی معماری
یک بنا،معمولا آن را جدا از محیط مورد ملاحظه قرار میدهند،اما یک طراح هشری به
آثار عرصهء وسیعی از بناها و فضاها میاندیشد.محیط شهری،احتمالا کمتر مورد توجه
بازدیدکنندگان و سیاحان قرار میگیرد،زیرا آنان به طور آگانه یا نسبتا
آگاهانه،بناهای خاصی را برای تماشا برمیگزینند.اما شهروندانی که در شهر زندگی میکنند
آشنایی زیادی با محیط خود دارند و هر روزه در فضاهای آن حرکت میکنند.ممکن است که
آشنایی شهروندان با محیط پیرامون خود بسیار عمیق باشد و ممکن است که نسبت به آن
علاقهمند یا بیعلاقه باشند.همچنین ممکن است که آگاهی آنان از محیط خود بسیار
ناچیز و مبهم باشد که در این صورت نیز،علاقه و یا عدم علاقه زیبایی،کیفیت یک
پدیدهء عینی و مستقل از ادراک کنندهء آن نیست، بلکه ارزشی است که از سوی فرد
دریابنده به یک وجود عینی مثل یک منظرهء طبیعی، یک بنا،یک پردهء نقاشی،یک شعر و
یا یک آهنگ موسیقی افزوده میشود. بنابراین،اینکه چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت
است،به عقیدهء فرد بستگی دارد.
تجربهء زیباشناختی
در معماری، به طور عمده، بر روابط انتزاعی شکلها،تعریف فضا و عناصری که آنها را
خوشایند و لذتبخش میسازد مثل ضرباهنگ، رنگ و سایه روشن استوار است.
وجود خواهد داشت.ولی
چندان روشن نخواهد بود.شهروندی که آگاهی عمیقی از محیط خود دارد،ممکن است از برخی
از جلوههای خاص آن مثل خیابانی دلپذیر با بنایی شکوهمند در انتهای آن و یا
میدانی محصور و جذاب لذت ببرد،همچنین ممکن است برای رفتوآمد خود راهی را که لذتبخشتر
است برگزیند.
یک شهروند
ناآشناتر،ممکن است به همینگونه عمل کند،اما دلیل آن را نمیداند و نمیتواند علل
عادتهای خود را توضیح دهد.کسان بسیار دیگری هستند که خیلی کم به علل زیباشناختی
علاقه یا بیعلاقگی خود به محیط آگاهی دارند.آنان همانطور که به شدت در کودکان
دیده میشود،به واسطهء بیم اندکی که از یک بنای بدهیبت دارند و یا بنا به دلایلی
مشابه اغلب حاضر نیستند که از مسیری معین عبور کنند.در هرحال بعید است که کسی
حواس سالم و فعال داشته باشد،ولی نسبت به یک محیط شهری کاملا بیتفاوت باقی
بماند.